نگاهت
چشمه ساری است که مرا با خود به دریای خواب و رویا می برد
ولبانت
خسته ازسنگینی بار سکوت تکیه بر هم داده اند
هر طلوع
آفتاب با اشک تو وضو می گیرد
تا غروب
مهربانی تو را سجده می کند