ترکه داشته خاطره تعریف میکرده، میگه: ما سال چهل و نه با دو نفر دعوامون شد، البته سال چهل و نه دو نفر خیلی بود!!!
ترکه میره ماه عسل، یادش میره زنش رو ببره!!!
ترکه ساندویچفروشی داشته، یک روز یک بابایی میاد میگه: قربون یک ککتل بده، فقط بیزحمت توش گوجه نگذار. ترکه میگه: آقا امروز گوجه نداریم، میخوای خیارشور نگذارم؟!!
به ترکه میگن: چند تا حیوون نام ببر که پرواز کنه. میگه: کبوتر، کلاغ، خر!
بهش میگن: بابا خر که پرواز نمیکنه!
میگه: بابا خره دیگه، یهو دیدی پرواز کرد!!!
اردبیل زلزله میاد، ترکه زنگ میزنه مسئولیتش رو بر عهده میگیره!!!
ترکه از یکی میپرسه قبله کدوم طرفه؟! یارو نشونش میده، ترکه میگه: باید خیلی برم؟!!!
از ترکه میپرسن آرزوت چیه؟
میگه: کاشکی تبریز پایتخت بود! میگن: چرا؟!
به ترکه میگن با رضا جمله بساز، میگه: من و حسن و حسین رفتیم پارک. میگن: پس رضاش کو؟ میگه: آخه رضا کارداشت، نیومد!!!