دورترین نزدیکم
گر چه فا صله کهکشانی ات
دهن کجی می کند
به چشمان منتظرم
اما داغ نفسها یت را احساس می کنم
این گو نه خود رابرایت به تما شا می گذارم
نزدیک دور
هر کجا که با شی
ایمانم را از دست نخواهم داد
به غروب انتظارت می نشینم
تا روزی باز آیی
گر چه تنهاییم تا قیا مت به درازا کشد
جوا نی سرا بی است که پا یا ن آن حسرت است .
به همه نیکی کن به تعداد کمی اعتماد کن و به هیچ کس بدی نکن .
نگاهت
چشمه ساری است که مرا با خود به دریای خواب و رویا می برد
ولبانت
خسته ازسنگینی بار سکوت تکیه بر هم داده اند
هر طلوع
آفتاب با اشک تو وضو می گیرد
تا غروب
مهربانی تو را سجده می کند