د شمن جا ن من ای بوا لهو سا ن
بخدا دامن پر هیز شده است
خو ن اگر می رو د از دیده ی من
جا م صبریست که از که لبر یز شده است
همچو کوری که بجو ید راهی
دست بر سینه ی دیوار کشم
بهر دلجو یی خود نقش امید
گاه در پرده پندار کشم
آرزومند یکی مهر م و نیست
آنچه هم هست زخود خوا ها نست
مهر اینا ن که رو ند از پی سود
داستا نیست که پی پا یا نست