تشنه می میرم که در این دشت آبی نیست
وین همه موج بلو رین ،جز سرابی نیست
خنده ی این صورتک ها گریه را پنهان گر است
این همه شادی به جز نقش نقابی نیست آه ای عشق تو در جان وتن من جاری
دلم آن سوی زمان
با تو آیا وعده ی دیداری؟
چه شنیدم ؟
تو چه گفتی؟