ستا ره ،رنگ می بازد
علف بوی تن خود بار اسب باد می سازد
اجاق چشم ما می سوزد از بیداری دوشین
سرت را از روی بازوی من بردار
دگر راهی شو از این راه
مبادا مادرپیرت شود از خواب خوش بیدار
مبادا.........