گفتم اگر پری بگشایم
بر دشتهای گم شده پرواز می کنم
پست وفراز را زبر سایه می زنم
بر اوج کوه ،گردش شهباز می کنم
اما چو پر بگشودم
پروازگاه من ،قفس من بود؛
گفتم اگر لبی بگشایم
گوش فلک زگفته پر آواز می کنم
چون طبل سخت کوفته ،فریاد می زنم
چون نی زدل خروشم واعجاز می کنم
اما چو لب بگشودم
آوازهای من،نفی بود
کنج قفس نشستم ودر خلوت سکوت
غمگین گریستم ؛
این درد می کشد که ندانم در این قفس
پابند کیستم؟
خامش زچیستم؟