دورترین نزدیکم
گر چه فا صله کهکشانی ات
دهن کجی می کند
به چشمان منتظرم
اما داغ نفسها یت را احساس می کنم
این گو نه خود رابرایت به تما شا می گذارم
نزدیک دور
هر کجا که با شی
ایمانم را از دست نخواهم داد
به غروب انتظارت می نشینم
تا روزی باز آیی
گر چه تنهاییم تا قیا مت به درازا کشد