پیک

هم پیک صباییم هم پیک صفاییم

پیک

هم پیک صباییم هم پیک صفاییم

گل و بارون (محمد علی بهمنی)

تنهایی ام را با تو قسمت می کنم،سهم کمی نیست

گسترده تر از عالم تنهایی من عالمی نیست

غم آنقدر دارم که می خواهم تمام فصلها را

بر سفره ی رنگین خود بنشانمت،بنشین غمی نیست

حوای من برن خرده مگیراین خود ستاییرا که بی شک

تنهاتر از من،در زمین وآسمانت ،آدمی نیست

آیینه ام را بر دهان تک تک یاران گرفتم

تا روشنم شد در میان مردگانم همدمی نیست

همواره چون من ،نه فقط یک لحظه خوب من بیندیش

لبریز از گفتن،ولی در هیچ سویت محرمی نیست

من قصد نفی بازی گل راوباران را ندارم

شاید برای من که همزاد کویرم،شبنمی نیست

شاید به زخم من که می پوشم زچشم شهر آن را

در دستهای بی نهایت،مهربانش مرهمی نیست

شاید وشاید هزاران شاید دیگر،اگرچه

اینک به گوشانتظارم،جزصدای مبهمی نیست  

 

 

 

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد