عابد کنار برکه نشست
دست هایش درآب بود که دید
آن سوی برکه
زنی گلووگلوبندش را به نمایش گذاشته است
چشمانش را بست
در سکوت خواند
دور شو شیطان
از من دور شو
چشمانش راکه گشود
آن زن صنوبری بود
گلوبندش
ماه ...