-
تشنه (سیمین بهبها نی)
جمعه 2 تیرماه سال 1385 09:40
تشنه می میرم که در این دشت آبی نیست وین همه موج بلو رین ،جز سرابی نیست خنده ی این صورتک ها گریه را پنهان گر است این همه شادی به جز نقش نقابی نیست آه ای عشق تو در جان وتن من جاری دلم آن سوی زمان با تو آیا وعده ی دیداری؟ چه شنیدم ؟ تو چه گفتی؟
-
حیرت (م مصدق)
جمعه 2 تیرماه سال 1385 09:39
آه ای عشق تو در جان وتن من جاری دلم آن سوی زمان با تو آیا وعده ی دیداری؟ چه شنیدم ؟ تو چه گفتی؟
-
الوان (نظا م شهیدی)
جمعه 2 تیرماه سال 1385 09:38
زیر ا برهای تو ایستا دم وگلویم گرفته ا ست کنا ر تابستان تلفن زنگ می زند این ابتدای بارانها ست ...... گوشی تلفن ابری ست رنگ ها گرد شما ره گیر می پیچند بوی باران بر انگشتان حلقه می زند روی سیم هایی که به اندازه ی این هجرانی سیاه و طولانی ست بر صدایت بوسه می زنم وناگهان تا بستانی میان بارانم
-
غم(شیر کو بی کس)
جمعه 2 تیرماه سال 1385 09:36
صبح به خیرای برف همراه برای تنهایی من ،ارمغا نت چیست؟ غمی سفید ظهر به خیر ،قطره ی باران غربت برای تنها یی من ، ا رمغا نت چیست؟ اندوهی خیس عصر به خیر باد بی پنا ه برای تنها یی من ا رمغانت چیست؟ غصه ای پرسوز شب به خیر پرنده ی تاریکی برای تنهایی من ار مغا نت چیست؟ رویایی که نه برف در آن را در خوابی است نه بارا ن ،نه باد،...
-
عشق
جمعه 2 تیرماه سال 1385 09:11
آن که می گوید دوستت دا رم خنیا گر غمگینی است که آ وازش را ارز دست دا ده است ای کا ش عشق را ،زبا ن سخن بو د هزار کا کلی شا د در چشما ن توست هزار قناری خا مو ش در گلو ی من عشق را ای کاش زبان سخن بود آن که می گو ید دوستت می دا رم دل اندوهگین شبی است که ممتا بش را می جوید ای کا ش عشق را زبان سخن بود هزار آفتاب خندان در...
-
دوست
جمعه 2 تیرماه سال 1385 09:08
هنوز هم می توانم دوستت داشته با شم بی آنکه حتا پرند گان آسما ن از چشما نم بگیرند هنوز هم می توانی دوستم داشته با شی بی آنکه حتا چشما نم آسمان از پرندگا ن بگیرند
-
ای کاش( معینی کرمانشاهی)
جمعه 2 تیرماه سال 1385 09:06
این بود وفا داری و این بود محبت ؟ ای کاش نخستین سخنت رنگ هوس داشت ای کا ش که آن محفل دل ساده فریبت بر سردرخود ،مهر و نشا نی زقفس داشت دیوانه برو ،ور نه چنان سخت ببو سم لبها ی تو می ریخته را کز سخن افتی دیوانه برو ،ورنه چنا ن سخت خروشم تا گریه کنا ن آیی و در پای من افتی دیوانه برو ،ورنه چنان سخت ببند م صو رتگر تو زحمت...
-
جبهه ی عشق
جمعه 2 تیرماه سال 1385 09:03
ا گر پلی به میا ن دلها زده نشده دختر در بنفشه زار چه می کند پسر در کا رزار چه؟ جبهه عشق باز است یک سرباز تفنگش را به دلش فروخته دسته گل بنفشه خریده
-
دل ودلبر
جمعه 2 تیرماه سال 1385 09:01
واسه یه دل یه دلبر بسه اکه دو تا ،سه بشه یکیش هوسه اگه دو ،سه بشه دنیا قفسه اگه چهار و پنج بشه که دیگه هیچی هوا پسه
-
جوانی
جمعه 2 تیرماه سال 1385 09:00
جوا نی سرا بی است که پا یا ن آن حسرت است . به همه نیکی کن به تعداد کمی اعتماد کن و به هیچ کس بدی نکن .
-
آهنگ سفر (معینی کر مانشاهی)
جمعه 2 تیرماه سال 1385 08:59
کردی آهنگ سفر اما پشیمان میشوی چون به خا طر آری پریشا نیم پریشا ن میشوی گر به یاد آری این اشک جا نسو ز مرا آنچه من هستم کنون در عا شقی آن میشوی سر به زانو گریه هایم را اگر بینی بخواب چون سپند ا زبهر دیدارم شتا بان می شوی عزم هجران کرده ای شا ید فرامو شم کنی منکه می دانم تو هم چون شمع گریان می شوی
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 2 تیرماه سال 1385 08:56
دلم گر فته است دلم گرفته است به ایوان می روم و انگشتانم را بر پو ست کشیده شب می کشم چراغهای رابطه تا ریکند چراغهای رابطه تاریکند کسی مرا به مهمانی گنجشکها نخواهد برد کسی مرا به آفتاب معرفی نخواهد کرد پرواز را به خاطر بسپار پرنده مردنی است
-
دلم گرفته
جمعه 2 تیرماه سال 1385 08:55
دلم گر فته است دلم گرفته است به ایوان می روم و انگشتانم را بر پو ست کشیده شب می کشم چراغهای رابطه تا ریکند چراغهای رابطه تاریکند کسی مرا به مهمانی گنجشکها نخواهد برد کسی مرا به آفتاب معرفی نخواهد کرد پرواز را به خاطر بسپار پرنده مردنی است
-
دشمن جان
جمعه 2 تیرماه سال 1385 08:53
د شمن جا ن من ای بوا لهو سا ن بخدا دامن پر هیز شده است خو ن اگر می رو د از دیده ی من جا م صبریست که از که لبر یز شده است همچو کوری که بجو ید راهی دست بر سینه ی دیوار کشم بهر دلجو یی خود نقش امید گاه در پرده پندار کشم آرزومند یکی مهر م و نیست آنچه هم هست زخود خوا ها نست مهر اینا ن که رو ند از پی سود داستا نیست که پی پا...
-
قرار(همایون یزدان پور)
جمعه 2 تیرماه سال 1385 08:51
قرار نبود زمین بگرددو ا ز من شوی پیش از آنکه گلی به گیسوانت هد یه داده باشم یا شعری به لبانت حرفت که تما می ندارد با دلم برایت ا ز دیشب بگو یم حرفت که تمامی ندارد با دلم برایت ا ز دیشب بگو یم که شب شو ریده بود وشعرها ی باران یاد ترا می آورد تا خاطر مشوش من چشم ها یت مرا ندید انگار ا زکنارم رد شدی .و دور از چشم همسا...
-
تنهایی
جمعه 2 تیرماه سال 1385 08:47
از تنهایی که می آیم نا مت آبی ست بر آتش دلم که غریبا نه سو خت ست من کو دک ذهنم را از یاد تو. سر شار می کنم تا لبا نم تنها نام ترا بگویند زیبایی حرفی که با تو تمام می شود وقتی تو زیبا ترین گل با غچه باشی من شاد ترین باغبا نم که هر روز تو را می نگرم من قصه بادها را دوست دارم نام تورا در گو شم می خوانند وخیا بانهای خلوت...
-
ناز(معینی کرمانشاهی)
سهشنبه 30 خردادماه سال 1385 02:14
نا ز کمتر کن ؛که من ا هل تمنا نیستم زنده با عشقم ، اسیر سود و سودا نیستم عا شق دیوا نه ای بو دم ،که بر دریا زدم رهررو گمگشته ای هستم ،که بینا نیستم اشک گرم و خلوت سرد مرا نا دیده ای تا بدا نی اینقدر ها ،هم شکیبا نیستم بسکه مشغو لی به عیش و نوش هستی غا فلی از چو من بی دل ،که هستم در جها ن ؛یا نیستم دوست می دا ری زبان...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 30 خردادماه سال 1385 02:10
عشق سرطان دوست داشتن است . تجربه شانه ایی ا ست که پس از اینکه تمام موهای سرتان ریخت دراختیار شما قرار می گیرد. زندگی ،جویباری ا ست که از دهکده غم می گذرد. دنیا گورستان آرزوها ست . محبت دانه ای است که در شوره زار ترین خاک ها وسخت ترین کوه ها هم گل می دهد. به یاد داشتن محبت دیگران ؛با ارزشتر از جبران آن است. دیروز تاریخ...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 29 خردادماه سال 1385 20:53
عشق سرطان دوست داشتن است . تجربه شانه ایی ا ست که پس از اینکه تمام موهای سرتان ریخت دراختیار شما قرار می گیرد. زندگی ،جویباری ا ست که از دهکده غم می گذرد. دنیا گورستان آرزوها ست . محبت دانه ای است که در شوره زار ترین خاک ها وسخت ترین کوه ها هم گل می دهد. به یاد داشتن محبت دیگران ؛با ارزشتر از جبران آن است. دیروز تاریخ...
-
شعری از حسین پناهی
دوشنبه 22 خردادماه سال 1385 10:50
زندگی میزی برای کار ٬ کاری برای تخت ٬ تختی برای خواب ٬ خوابی برای جان ٬ جانی برای مرگ ٬ مرگی برای یاد ٬ یادی برای سنگ ٬ این بود زندگی .
-
شعری از جهان (بدون اجازه خودش)
دوشنبه 15 خردادماه سال 1385 00:12
مردمان قدیم مردمان قدیم مزرعه داشتند در کنار رود نیل مراوده داشتند با ایرانیان قدیم و دیگر مردمان قدیم. خدایی داشتند از جنس آدمیزاد به نام فرعون با زنها و بچه های متعدد. مردمان قدیم سرگرم بودند با عصاهایشان و مارهایشان من اما که متمدن تر هستم حتی از مردمان قدیم نه مزرعه دارم نه مراوده دارم با کسی و نه خدایی از هر...
-
ییاز(ویسواوا شیمیورسکا)
یکشنبه 14 خردادماه سال 1385 16:08
پیاز چیز دیگری ست دل و رو ده ندارد تا مغز مغز پیاز است تا حدپیاز بو دن پیازبودن از بیرون پیاز بودن تا ریشه پیاز می توا ند بی دلهره ای به درونش نگاه کند در ما بیگا نگی ووحشی گری ست که پو ست به زحمت آن را پو شا نده است جهنم با فت های داخلی در ما ست آنا تو می پر شور اما در پیاز به جای روده های پیچ در پیچ فقط پیاز است...
-
هیچ چیز دو بار اتفاق نمی افتد
یکشنبه 14 خردادماه سال 1385 16:01
هیچ چیز دو بار اتفاق نمی افتد واتفاق نخواهد افتاد به همین دلیل ناشی به دنیا آمده ایم و خام خواهیم رفت حتا اگر کودن ترین شاگرد مد رسه ی دنیا می بودیم هیچ زمستان یا تابستا نی تکرار نمی کر دیم هیچ رو زی تکرار نمی شود دو شب شبیه هم نیست دو بو سه یکی نیستند نگاه قبلی مثل نگاه بعدی نیست
-
لبخند
یکشنبه 14 خردادماه سال 1385 15:58
دنیا امید وارتر از گوش کردن ،نگاه می کند سیاستمدارها باید لبخند بزنند لبخند شان نشان میدهد که رو حیه شان را نبا خته اند هر چند با زی پیچیده است و منا فعشان مغایر هم نتیجه اش نامعلوم همیشه این تسکین دهنده است در اتاق مذاکرات و باند فرود گاه ها باید پیشانی مهر بانشان را نشان بدهند وحرکاتی سر زنده تر داشته باشند خودرا سر...
-
راه های دوگانه(حسین سناپور)
جمعه 12 خردادماه سال 1385 22:45
کمی جلوتراز میدان،کنار خیا بان ایستاد نند پسر روبه ما شین ها و دختر رو به او .پسر گاهی نشا نی می گرفت.دخترفقط پسر را نگاه می کردو گاهی زمین را وگاهی جایی نا معلوم درانتهای خیا بان را..قدم به قدم مسا فر ایستا ده بود.ما شینها ی مسا فر کش کمی به راست می آمدندو بی اینکه به مسا فرها نگاه کنند،به فریادهای کوتاهشان که نشانی...
-
نشانی
جمعه 12 خردادماه سال 1385 22:38
نشا نی خا نه ام را بنویس و این یکی را ازیاد نبر چرا که روزی در ناگها ن زمین پرت می شوی وتنها یکی نشانی به یا دت می ما ند از آن همه آدم ها که تو را دوست داشته اند حالا که روی لبخندها ی عاشقانه ی من رنگ می زنی و زیر لب می گو یی چه نشا نی ،چه عشقی ؟ ومن صبور در انتظار ناگهان زمینم وآدمهایی که تو را از یاد برده اند
-
سکسکه (اکبر اکسیر)
جمعه 12 خردادماه سال 1385 22:36
می می یم می خواستم بگو یم دوستت دارم که آنها آمدند مثل سکسکه ای در میان یک آواز
-
مادر
جمعه 12 خردادماه سال 1385 22:34
نگاهت چشمه ساری است که مرا با خود به دریای خواب و رویا می برد ولبانت خسته ازسنگینی بار سکوت تکیه بر هم داده اند هر طلوع آفتاب با اشک تو وضو می گیرد تا غروب مهربانی تو را سجده می کند
-
عشق
جمعه 12 خردادماه سال 1385 22:32
عشق ،تنها بازمانده بهشت درماست و به راستی اگر این بازمانده بهشت نبود تحمل رانده شدن چقدر تلخ بود
-
دو نگاهی(آذر بیگدلی)
جمعه 12 خردادماه سال 1385 22:30
دونگاهی که کردمت همه عمر نرود تا قیامت از یادم نگه اولین که دل بردی نگه آخرین که جان دادم