-
...
جمعه 12 خردادماه سال 1385 22:29
عشق مثل یک عینک سبز است یعنی همیشه کاه را یونجه می بیند(مولیس) زن همان کودک است منتهی کمی درشت تر.(کلیویول) زناشویی عبارت است ازسه هفته آشنایی سه ماه عاشقی سه سال جنگ و سی سال تحمل.(تن)آگر از تنهایی میترسید هرگز ازدواج نکنید.(آنتوان چخوف) دیروزخیال است ولی حالاحقیقت دارد.(بروسلی) ابلهان زبان دراز دارند. گستاخی واز رو...
-
از ابتدا...
جمعه 12 خردادماه سال 1385 22:28
از ابتدای آن روز که شامگاهش باران بر گو نه های تو بارید من گمشده ام
-
غم روزگار
جمعه 12 خردادماه سال 1385 22:27
تن در غم روزگار بیداد مده جان را زغم گذشتگان یاد مده دل را چو سر زلف یار بر بادمده بی باده مباش وعمر بر باد مده
-
آبشار
جمعه 12 خردادماه سال 1385 22:23
آبشار دراوج زیبایی سقوط می کند. وقتی نیستی با سراب تصویرت وعده دیدار می گذارم . آنچنان با هم یکی شده ایم که در آینه تصویر موجود نا آشنا می بینم . شبی که بیداری پایش را از گلیمش درازتر می کند بی خوابی به سرم میزند. با آخرین غروب خورشید نسل روز منقرض می شود. به حال شب اشک می ریزم که نه در تاریکی می تواند تصویرش رادر...
-
بوسه
جمعه 5 خردادماه سال 1385 23:12
وقتی... وقتی به گلو گاه تو رسیدم باران بارید پیش از این نیز تو را بوسیده بودم
-
عشق
جمعه 5 خردادماه سال 1385 23:11
عشق ،تنها بازمانده بهشت درماست و به راستی اگر این بازمانده بهشت نبود تحمل رانده شدن چقدر تلخ بود
-
سیب
جمعه 5 خردادماه سال 1385 23:08
می که می سیبی که در نگاه تومی چرخد آدم را وسوسه می کند بیا از این جهنم فرار کنیم اندازه همین یکی دو سطر فرصت داریم از تیر رس نگاه این فرشته ها که دور شویم بهشت که نه نیمکتی را نشان تو خواهم داد که مثل یک گناه تازه وسوسه انگیز است با ید شتاب کنیم اما تو ...باید مواظب موها یت هم باشی شاخه های این درخت های کنار خیا بان...
-
گناه
جمعه 5 خردادماه سال 1385 23:04
وقتی کمی دورتر تمامی جهان این است که آدم به حوا سیب می دهد همین نزدیکی هنوز تمامی گناه این است که در آغوش تو آرام بگیرم وبگویم چه خسته ام از شنیدن جنگل که تبر تبر می میرد
-
نشانی
جمعه 5 خردادماه سال 1385 20:47
نشا نی خا نه ام را بنویس و این یکی را ازیاد نبر چرا که روزی در ناگها ن زمین پرت می شوی وتنها یکی نشانی به یا دت می ما ند از آن همه آدم ها که تو را دوست داشته اند حالا که روی لبخندها ی عاشقانه ی من رنگ می زنی و زیر لب می گو یی چه نشا نی ،چه عشقی ؟ ومن صبور در انتظار ناگهان زمینم وآدمهایی که تو را از یاد برده اند
-
قایق کاغذی
جمعه 5 خردادماه سال 1385 20:43
هیچ کس با ور نمی کند اما این قا یق کاغذی ما را خواهد برد به کو مه ای دور دست که پلکش را تنها رو به مه باز می کند تا بی آنکه گونه ام گل بیفتد باز هم بخوا همت
-
تمامی فصلها
جمعه 5 خردادماه سال 1385 20:42
در ساحل انتظار تنها مجمر عودی می شوم در دست مو بدان پیر فانو سی در سراچه سکوت وردی در شبا نه صوفیان نقشی فرو شکسته در ایوانه مداین روزنه ای بر سکوت پار سا یان مسا فری پای خسته در جا ده ابریشم و نامی متروک بر زبان تو من اما یاری برای تمام فصلها می جوییم
-
آخرین کاردستی
جمعه 5 خردادماه سال 1385 20:39
همین قدر آسان ! آسمان کاردستی ناتمام کودکی است. که ماه را هلا لی کژ بریده و چسبانده به گوشه ای و دریا آواز خوان پیری که مرغان غربتی خا لکو بی اش کرده اند اگر تنها نیم روزی به پا یا ن جهان با قی است دستانم را بگیر تا از بر هوت حرف بگذریم و پا برهنه در هم رها شویم
-
فلفل
جمعه 5 خردادماه سال 1385 20:37
فلفل از بو سه های تو می روید شعر از لبان من قا نون عشق چنین است با ید گذر کنم معصو م تر وپاک تر زه سیا وش ازشعله زار جنگل چشما نت اما دریغ و درد کس با من این نگفت کز نی نی سیاه دو چشمت حذر کنم فلفل ازبو سه های تو می رو ید
-
نگاه تو
دوشنبه 1 خردادماه سال 1385 22:55
نگاه تو انعکاس صامت گرفتگی صدای یک فریاد است به من نگاه کن بگذار من در سکوت صدای نگاه تو تراژدی مرگ همه فریادها را تجربه کنم
-
گرفتار کره زمین (کارو)
دوشنبه 1 خردادماه سال 1385 22:53
در زمینی که زمان کاشت مرا گل زیبایش بجز خار نبود پستی و هرزگی و هرزه دری حسرتا! بهر کسی عار نبود زار و بدبخت و گرفتار کسی که به این عار گرفتار نبود
-
زندگی
شنبه 30 اردیبهشتماه سال 1385 11:55
زندگی را نمی توان تحمل کرد مگر دیوانگی چاشنی آن باشد... نیچه
-
بخند بابا دنیا دو روزه
پنجشنبه 28 اردیبهشتماه سال 1385 22:54
ترکه داشته خاطره تعریف میکرده، میگه: ما سال چهل و نه با دو نفر دعوامون شد، البته سال چهل و نه دو نفر خیلی بود !!! ترکه میره ماه عسل، یادش میره زنش رو ببره !!! ترکه ساندویچفروشی داشته، یک روز یک بابایی میاد میگه: قربون یک ککتل بده، فقط بیزحمت توش گوجه نگذار. ترکه میگه: آقا امروز گوجه نداریم، میخوای خیارشور...
-
آفتاب عشق
پنجشنبه 28 اردیبهشتماه سال 1385 22:51
شب دلبرمن خورشید با همه درخشندگی وجلایش درپایان هر روز ناپدید میشود وجای خود رابه تاریکی شب میسپارد ولی آفتاب عشق تو جاودانه در آسمان دل من می درخشد وجان مِی بخشد این روزیست که شب به دنبال ندارد
-
زن و زندگی
پنجشنبه 28 اردیبهشتماه سال 1385 22:49
زن مثل کراوات است هم زیبا یی به مرد می بخشد و هم گلو یش را فشار میدهد. دزدان سر گردنه یا جان آدم می گیرند یا ما لش درحالیکه زن آدم هر دو را می گیر. می خوا هم صا دقا نه اعتراف کنم درسرزمین قلبهای سرد گریستن دردی را دوا نمی کند. پیری میگفت عا شقی یک شب است و پشیمانی هزار شب اینک بعد از هزار شب پشیمانم که چرا یک شب عاشق...
-
دیدار
پنجشنبه 28 اردیبهشتماه سال 1385 22:45
آبشار دراوج زیبایی سقوط می کند. وقتی نیستی با سراب تصویرت وعده دیدار می گذارم . آنچنان با هم یکی شده ایم که در آینه تصویر موجود نا آشنا می بینم . شبی که بیداری پایش را از گلیمش درازتر می کند بی خوابی به سرم میزند. با آخرین غروب خورشید نسل روز منقرض می شود. به حال شب اشک می ریزم که نه در تاریکی می تواند تصویرش رادر...
-
نگاه (آذر بیگدلی)
پنجشنبه 28 اردیبهشتماه سال 1385 22:43
دونگاهی که کردمت همه عمر نرود تا قیامت از یادم نگه اولین که دل بردی نگه آخرین که جان دادم
-
شبانروز(م.پیوند)
دوشنبه 25 اردیبهشتماه سال 1385 21:10
دیشب تمام خاطرم از نبودن ماه ویران بود؛ امروز تمام سایه ام از آفتاب ویران است.
-
دل شیدا(م.پیوند)
دوشنبه 25 اردیبهشتماه سال 1385 21:09
جایی که جای بودن من نیست . تنها دلیل حضورم حضور همنفسی ست. مائیم و این دل شیدا -که تنگ درآغوش آن همیشه کسی است.
-
یاد یار(م. پیوند)
دوشنبه 25 اردیبهشتماه سال 1385 21:07
باران خواهش و رویای دور دورترین جای منظر من -وقتی که شعر آمده است. . نگاه می کنم اما نگاه ویران است. همیشه ویرانی ست . وقتی که بوسه های تو بر سنگ سرد حرام می شود. . باران لذت رویا نیست دیگر که می بارد یادیار گاه گریه می آرد...
-
شعری دیگر از اکبر اکسیر
یکشنبه 24 اردیبهشتماه سال 1385 23:32
میدان فردوسی رخش ، گاری کشی می کند رستم ، کنار پیاده رو سیگار می فروشد سهراب ، ته جوب به خود می پیچد گرد آفرید ، از خانه زده بیرون مردان خیابانی ، برای تهمینه بوق می زنند و ابوالقاسم ، برای شبکه سه سریال جنگی می سازد وای ... موریانه ها به آخر شاهنامه رسیده اند !
-
سبیل و فلسفه(شعری از ا اکسیر)
یکشنبه 24 اردیبهشتماه سال 1385 22:16
آدمهای بزرگ با سبیل و فلسفه چه کارهایی که نکردند نیچه ، با آن ابر سبیل مرتب و پرپشت پوتین فلسفه را برق انداخت هیتلر با آن سبیل کوچک استامپی پوتینها را به روسیه صادر کرد استالین با آن سبیل مکانیکی سیبری را بیل زد و برای فلسفه ویلا ساخت! من مانده ام با این سبیل بدقواره سیخ سیخ و کارنامه ثلث سوم که نمره ی فلسفه اش صفر...
-
موضوع انشاء(ا اکسیر)
یکشنبه 24 اردیبهشتماه سال 1385 22:13
خرهای سیرک آنقدر تازیانه می خورند تا گورخر شوند شیرها ، آنقدر گورخر می خورند تا ببر می شوند ببرها ، آنقدر خط می خورند تا مار می شوند مارها ، آنقدر تاب می خورند تا تازیانه شوند راستی اگر شما خدای ناکرده آنقدر تازیانه بخورید دوست دارید وقتی بزرگ شدید چکاره بشوید؟!
-
با کوران و کران(اکبر اکسیر)
یکشنبه 24 اردیبهشتماه سال 1385 22:08
ون گوگ گوش را بر ید گذاشت روی چشم (( نقاشی )) دیدنی شد نیما زبان را برد گذاشت روی گوش ((شعر)) شنیدنی شد تو کور و کری سردبیر چه تقصیری دارد؟!
-
وصیت سوسک
یکشنبه 24 اردیبهشتماه سال 1385 22:05
وصیت سوسک خیابان که هیچ حتی به پیاده رو اعتماد مکن این روزها مورچه ها حق دارند با مترو به خانه بروند!
-
شروع
شنبه 23 اردیبهشتماه سال 1385 23:32
احساس سوختن به تماشا نمی شود آتش بگیر که بدانی چه می کشم !